محل تبلیغات شما

ماها توی نمایشگاه، محصولات سلوی، مثل دستمال کاغذی و نوار بهداشتی و پد بهداشتی بانوان و آرایشی داریم.

انواع کرم روز و کرم های شب و روشن کننده و مرطوب کننده ی قوی هم داریم.


همین طور انواع شامپوهای روزانه و تقویتی و شامپوهای مناسب موی خشک و موهای چرب و موهای اسیب دیده داریم.

انواع مایع ظرفشویی و لباسشویی هم روی ویترین گذاشته بودیم.


اما  یه سری مام و بادی اسپلش در معرض فروش گذاشتیم که دیدیم با استقبال عجیبی روبرو شده. تعجب می کردیم که چرا اینها با استقبال روبرو شده. متوجه شدیم اختلاف قیمت مام و بادی ایپلش ها با بیرون خیلی زیاده.

اختلافی حدود ۲۰ هزار تومان!!!

خب؛ ما نه تنها قیمت اجناس رو گرون نکرده بودیم؛ بلکه همه رو با ده درصد تخفیف ارائه می دادیم.


تازه اگه کسی بالای ۵۰ هزار تومان خرید می کرد،حتما اشانتیون بهش می دادیم.

اگه بالای صدهزار تومان می رسید،دوتا اشانتیون تقدیم ش می کردیم و همین طور که بره بالاتر،هدیه هاش هم بالا تر می شد.

خلاصه. تجربه ای جدیدی برای همه مون داره میشه.


اینکه چطور با هم سر حساب کتاب ها کنار بیاییم. اینکه چطور خودمون رو کنترل کنیم،کسی توی حریم تقسیم مسوولیت هامون نیاد.

مسوول تبلیغات یه نفر دیگه است. با اینکه برای خرید و سفارش بنر بالای سر محصول تصمیم دسته جمعی گرفته شده، اما براحتی بهش بی توجهی میشه و در نتیجه فروش محصول دچار اختلال میشه.

مسوول تدارکات دیگری هست. ولی بدون هماهنگی با اون، اب میوه  خریده میشه.

مسوول فروش یه نفر دیگه است؛اما بقیه هم وسط خرید و فروس هاش کمکش می کنند.


کار جالبی نیست. مثلا مدیر نمایشگاه فقط هی میاد تعهد می گیره و میره و دیگه پیداش نمیشه.‌لاجرم گروه توسط دیگری مدیریت میشن.



حتی لیدرمون که دیشب می گفت شما نگران نباشید و من فردا راس ساعت دو و نیم میام نمایشگاه و شماها نگران غرفه نباشید، با کمال تعجب می بینیم رفته ارایشگاه و موهاشو رنگ کرده و برای همون هست که دیرتر از همه اومده!!!!


اینها همش طبیعیه. چون همه مون برای بار اول هست که داریم کار گروهی رو تجربه می کنیم.

از همه بدتر اتفاق امروزه که اغلب شون می خوان برن تهران واسه جلسه ی لیدرهای بالاتر و غرفه دست چند نفر می افته که مسوولیتی نداشته اند و طبیعتا تجربه ی فروش هم نداشته اند.

امیدوارم موقع برگشتن، طلبکار باقی مونده ها نشن که چرا فروش کم بود و چرا محصولی گم شد و اینها.


و یه اتفاق جالبی که افتاده بود این بود که خانمی سراسیمه میاد تو غرفه و میگه من دارم میشم و تو روخدا بهم پد بدید. مشکلم حل بشه. دوستان فروش بهش پد میدن. منتهی میگه کیفم دنبالم نیست و فقط یه دونه پد بدید که همین الان استفاده کنم و بر می گردم حساب می کنم. خلاصه یک باکس رو باز می کنه و یه پدش رو می بره و دیگه بر نمی گرده.‌ عملا یه جعبه باز شده روی دست مون می مونه!!


مشتری میگه دستمال گاز پاکن رو ببینم، بازش می کنه. ولی نمی خره. دستمال گاز پاکن چون مرطوبه، بخاطر باز موندن دربش خشک میشه.

بهشون میگم توی هایپر مارکت برید،دیدید براتون بازش کنند؟

میگن نه!

میگم‌پس شماها چرا این جوری می کنین؟

میگن مشتری گفت خب!!



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها